وبلاگ شعر و ادب

ساز من آزادگی‌، آهنگ من آوارگی




از تعلق تار نتوان بست قانون مرا







عمر رفت ودامن نومیدی از دستم نرفت




ناز بسیارست بر من بخت واژون ... - شعر کامل را اینجا بخوانید

مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم




طایر قدسم و از دام جهان برخیزم






به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی




از سر خواجگی کون و مکان برخیزم






یا رب از ابر هدایت برسان بارانی




پیشتر زان که چو گردی ز میان ... - شعر کامل را اینجا بخوانید

ساقی قدحی شراب در دست
آمد ز شراب خانه سرمست

آن توبه ی نادرست ما را
همچون سر زلف خویش بشکست

از مجلسیان خروش برخاست
کان فتنهٔ روزگار بنشست

ماییم کنون و نیم جانی
و آن نیز نهاده بر کف دست

آن دل، که ازو خبر نداریم
هم در ... - شعر کامل را اینجا بخوانید

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاد باش قدومش همه فریاد کنید
یاد از این مرغ گرفتارکنید ... - شعر کامل را اینجا بخوانید

من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا

بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا

نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا

ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا

اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا

رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا

برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا